جدول جو
جدول جو

معنی گوشه کمر - جستجوی لغت در جدول جو

گوشه کمر
(شَ / شِ لِ)
دهی است از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس. واقع در 163هزارگزی شمال طبس و 6هزارگزی باختری اتومبیل روو دستگردان به یخاب. در منطقۀ کوهستانی و گرم سیر، خشک و دارای 87 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین میشود. و محصول آن غلات، انقوزه و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوشه کنار
تصویر گوشه کنار
کنایه از این طرف و آن طرف، این سو و آن سو، گوشه و کنار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشه دار
تصویر گوشه دار
آنچه گوشه یا زاویه دارد، کنایه از سخن آمیخته به طعنه، کنایه از گوشه نشین، برای مثال که از گوشه داران در این گوشه کیست / که بر ماتم آرزوها گریست (نظامی۵ - ۹۰۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشه گیر
تصویر گوشه گیر
کسی که در خانه بنشیند و از مردم دوری کند، گوشه گیرنده، گوشه نشین
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شِ کِ)
طرف. سو. جانب:
حافظا گر نروی از در او هم روزی
گذری بر سرت از گوشه کناری بکند.
حافظ.
، این طرف و آن طرف. این سو و آن سو: اخباری از گوشه کنار شنیده شد
لغت نامه دهخدا
(بُ)
زاویه دار. (ناظم الاطباء). که گوشه دارد. که دارای گوشه است، کنایه آمیز. طعن آمیز. آمیخته به طعن و کنایه: حرفهای گوشه دار، گوشه نشین. منزوی. مقیم کنج عزلت:
که از گوشه داران در این گوشه کیست
که بر ماتم آرزوها گریست.
نظامی (شرفنامه ص 318)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
تنها و مجرد و خلوت نشین. (ناظم الاطباء) (آنندراج). منزوی. که گوشه گیرد. معتزل:
گر هنرمند گوشه گیر بود
کام دل از هنر کجا یابد.
ابن یمین.
سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند
رخ از مهر سحرخیزان نگردانند اگر دانند.
حافظ.
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف سمنزارش همی گردد چمان ابرو.
حافظ.
عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق
گوشه گیران را از آسایش طمع باید برید.
حافظ.
سر ما فرونیاید به کمان ابروی کس
که درون گوشه گیران ز جهان فراغ دارد.
حافظ.
، زاهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ کَ مَ)
کمرباریک. آنکه کمر نکو دارد
لغت نامه دهخدا
(کو کَ مَ)
دهی از دهستان دیزمار باختری که در بخش ورزقان شهرستان اهر واقع است. 1498 تن سکنه دارد و محل ییلاق ایل اینالو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
گوشه گزین: عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق گوشه گیران را از آسایش طمع باید برید. (حافظ)، زاهد
فرهنگ لغت هوشیار
جانب سوی گوشه: حافظا، اگر نروی از در او هم روزی گذری بر سرت از گوشه کناری بکند. (حافظ)، این طرف و آن طرف این سو و آن سو: اخباری از گوشه کنار شنیده شد
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه دارای گوشه است زاویه دار، آمیخته بطعن و طنز کنایه آمیز، گوشه نشین منزوی: که از گوشه داران درین گوشه کیست ک که بر ماتم آرزو ها گریست ک (شرفنامه نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشه گیر
تصویر گوشه گیر
خلوت نشین، زاهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوشه دار
تصویر گوشه دار
سخن همراه با طعنه و کنایه، زاویه دار
فرهنگ فارسی معین
تنها، عزلت طلب، عزلت جو، کناره گیر، گوشه گیر، گوشه نشین، مجرد، معتزل، منزوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد